شوره زار دانیال منجزی

145
+متن
لب های خشکیده نمیبارد نمی باران
خسته ز بادو خاکو دودم گشته ام حیران
تنها میان شوره زاری در دل خورشید
آغشته در گردو غبار اشک و تردید
از تشنگی جانم به لب افتاده صحرا
اعماق ذهنم قطره ای از آب دریا
از تشنگی جانم به لب افتاده صحرا
اعماق ذهنم قطره ای از آب دریا
==================
خاکسترم را باد برده در هوایت
سوزان شده این دشت شوره زار گاهی
من تک درختی خشک و بی برگم خدایا
رحمی بکن بر حال قطره هایی
گرمای عشق تو مرا دیوانه ام کرد
از یاد رفتم گم شدم صحرای ظلمت
با دست شمشیر تو زخمی شد تنی که
در راه عشقت جان فدا میکرد همیشه
گرمای عشق تو مرا دیوانه ام کرد
از یاد رفتم گم شدم صحرای ظلمت
با دست شمشیر تو زخمی شد تنی که
در راه عشقت جان فدا میکرد همیشه