روزهای خوش زندگی_قسمت اول 2

1,713
خلاصه داستان: جمشید که مردی زحمتکش و ساده است به همراه همسر، پسر و مادر پیر خود و مادر زنش در یک خانه، در محله ای قدیمی زندگی می کنند و اوقات خوشی را کنار همسایه ها که با هم رابطه نزدیکی داشته و در مشکلات و خوشی های هم سهیم هستند سپری می کنند.

طی اتفاقاتی که پیش می آید، پس از مدتی یک دلال ملک، خانه کنار دستی آنها را برای ساخت آپارتمان می خرد و جمشید که اول راضی نمی شود، به اجبار خانواده خانه را به آنها می فروشد و خودش به ناچار به یک آپارتمان در یکی از شهرکهای خلوت و دور افتاده نقل مکان می کند. در آپارتمان جدید برخلاف محله قدیمی هیچکدام از همسایه ها یکدیگر را نمی شناسند و با هم ارتباط خوبی ندارند ولی کم کم به واسطه جمشید و خانواده اش و نیز اتفاقاتی که روی می دهد، همسایه ها با هم آشنا شده و صمیمیت در بین آنها پیدا می شود و مشکلات ساختمان حل می شود.